Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران اکونومیست»
2024-04-16@21:23:30 GMT

مرور چند پرونده در دادگاه خانواده

تاریخ انتشار: ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۶۷۰۸۷۲

مرور چند پرونده در دادگاه خانواده

مقابل دادگاه خانواده مردان و زنانی با پرونده‌هایی در دست دیده می‌شوند که به دنبال چاره‌ای برای حل مشکلات زندگی خود هستند.

به گزارش ایران اکونومیست، در یکی از پرونده‌ها که خانواده را همراه فرزند ۷ ساله شان به دادگاه کشانده، موضوع طلاق، «عاطفی و کمبود محبت» است.

منشی دادگاه زوجین را صدا می زند و رای صادره  که نتیجه چند ماه رفت و آمد است را به دستشان می دهد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در دادنامه صادره آمده بود:

«بنا به خواسته تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش (طلاق توافقی)، دادگاه با عنایت به دادخواست تقدیمی و اظهارات زوجین و همچنین ضمن احراز رابطه زوجیت مشارالیها و توجها به عدم تاثیر مساعی و نصایح دادگاه در حصول سازش و نظریه دوران منتخب که به عدم امکان سازش، نظر داده‌اند و نیز اصرار زوجین بر طلاق و با اشاره به  مواد ۱۱۳۳ و ۱۱۴۶ قانون مدنی، گواهی عدم امکان سازش بین زوجین صادر می شود و با توجه به شرایطی، زوجین باید به یکی از محاضر رسمی طلاق تهران مراجعه و نسبت به اجرای صیغه طلاق از نوع "خلع" و ثبت آن اقدام نمایند.

همچنین در رای صادره آمده بود که مدت اعتبار و زمان مراجعه و تسلیم این گواهی به دفترخانه جهت اجرا سه ماه پس از ابلاغ دادنامه قطعی می باشد و در صورت عدم مراجعه به دفترخانه در این مدت، گواهی صادره قابل اجرا نخواهد بود. ضمنا زوجین از کلیه دعاوی حقوقی و کیفری موجود علیه یکدیگر صرف نظر کرده و ادعایی نسبت به هم ندارند. این رای حضوری و به لحاظ اسقاط حق تجدیدنظرخواهی در فرجه قانونی قطعی و قابل اجراست.»

در پایان رای صادره، زن و شوهر آنرا امضا کرده بودند و اعتراضی هم نداشتند.

مریم ۲۸ ساله درباره ماجرای زندگی‌اش می‌گوید: همسرش همسایه شان بوده و از ۱۸ سالگی با هم آشنا شدند و این آشنایی منجر به ازدواجشان می شود.

او ادامه می دهد که اوایل ازدواج همه چیز خوب بود. همسرم در یکی از شرکت های لبنیاتی شاغل است و من هم خانه دار بودم و علاقه ای به ادامه تحصیل و کار در بیرون نداشتم و بعد از دیپلم دیگر ادامه تحصیل ندادم. دو سال  بعد از ازدواج خداوند به ما فرزندی داد که اسمش را نفس گذاشتیم و "نفس" زندگی مان شد اما هر روز که می گذشت و به  مرور رابطه عاطفی ما کمرنگ و کمرنگ تر شد. شوهرم شیفت شب کار می کرد و صبح ها به منزل می‌آمد و زمانی هم که می آمد اینقدر خسته بود که مدام در خواب به سر می‌برد. زندگی مان مثل ماشین شده بود. شب تا صبح همسرم شیفت کاری بود و صبح تا شب خواب. دیگر بین ما رابطه عاطفی وجود نداشت. چند سالی مدارا کردم و حتی در یک برهه ای از زمان  از هم جدا شدیم بدون اینکه رسما ثبت شود و هر دو به خانه پدرمان رفتیم  ولی مدتی بعد به خاطر دخترمان دوباره در کنار هم زندگی کردیم. فکر می‌کردم  شاید این جدا شدن و  دور شدن بتواند زندگیمان را درست کند اما هرچه گذشت  تنهاتر شدیم و زندگی تلخ تر.

در نهایت با همدیگر به توافق رسیدیم و من مهریه‌ام را بخشیدم و همسرم هم حضانت فرزندم را به من داد.

براساس این گزارش، طبق ماده ۱۱۴۶ قانون مدنی، طلاق خلع آن است که زن به واسطهٔ کراهتی که از شوهر دارد، در مقابل مالی که به شوهر می‌دهد، طلاق بگیرد، اعم از اینکه مال مزبور عین مهر یا معادل آن یا بیشتر یا کمتر از مهر باشد.

به گزارش ایران اکونومیست، در پرونده دیگری در دادگاه خانواده، زنی نظرم را جلب می‌کند؛ زیرا همزمان که دختر ۹ ساله‌اش را می‌بوسد مدام می‌گوید خدایا شکرت بالاخره تمام شد. کنارش می‌روم و از او دلیل مراجعه‌اش به دادگاه را می‌پرسم. 

مهسا ۳۵ سال دارد ولی چهره خسته و رنگ پریده‌ اش، سنش را بیشتر نشان می‌دهد.

داستان زندگی‌اش را اینگونه تعریف می‌ کند: «سال ۹۰ ازدواج کردم. قبل از ازدواج دختری شاداب و مستقل و کارمند یکی از شرکت‌های خصوصی بودم. در رفت و آمدهای همسرم به شرکت به او دل بستم و ازدواج کردم. همسرم حسابدار بود و درآمد خوبی داشت. یک سال بعد از ازدواج، دیر آمدن‌هایش به منزل  شروع شد.»

مهسا در حالی که اشک می ریخت، ادامه داد: « همسرم رفیق باز بود و در همین شب نشینی با دوست‌هایش معتاد شد و زندگی و موقعیت شغلی‌اش را بر باد داد. چند بار برای ترک اعتیاد، همسرم را  به کمپ بردم ولی فایده‌ای نداشت و زمانی که فهمیدم باردارم، به خاطر فرزندم با او زندگی را ادامه دادم. ۹ سال تحمل کردم ولی  دیگر نتوانستم زندگی سخت با او را ادامه دهم. تقاضای طلاق کردم  و  یکسال مدام پایم به دادگاه باز بود تا طلاقم را از او بگیرم. خانواده‌ام تنها حامی‌ام بودند و مخارج زندگیم را می‌دادند. در یکسال اخیر هم پیش آن‌ها بودم؛ زیرا همسرم این اواخر بدلیل استعمال ماده مخدر شیشه، توهمش تا حدی بود که گاهی  از تنها ماندن فرزندم پیش او می‌ترسیدم. با کمک خانواده و حمایت‌های آن‌ها امروز توانستم بالاخره  طلاقم را رسما ثبت کنم و حضانت دخترم را بگیرم.»

مهسا که هم خوشحال بود و هم از یک طرف چشمانش پر از اشک بود؛  افسوس می‌خورد از عمری که بر باد رفته و از این‌که روزی برای ازدواج  با همسرش خوشحالی می‌کرده است.

براساس این گزارش، مطابق بند ۲ تبصره ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی، قانونگذار به زن حق داده است که با شرایطی، با اثبات اعتیاد شوهر (زوج) به مواد مخدر یا مشروبات الکلی از طریق عسر و حرج بتواند علی رغم مخالفت مرد، دادخواست طلاق به دلیل اعتیاد مرد را به دادگاه تقدیم و به حکم دادگاه، طلاق بگیرد.

به گزارش ایران اکونومیست، پرونده دیگر مربوط به خانم جوانی بود که مدام پایش را تکان می داد و ناخنش را می جوید. 

کنارش نشستم و با او همکلام شدم و  از او دلیل آمدنش به دادگاه را پرسیدم.

نرگس در  پاسخ به سوالم  گفت:« ۲۴ سالمه و در خانواده‌ای مرفه بزرگ شدم و  تحصیل کرده و دانشجو هستم. در رفت و آمدهایی که پدرم با یکی از دوستانش داشت و به منزل ما می‌آمد، او از من برای پسرش خواستگاری کرد. خانواده ام نظرشان مثبت بود زیرا از خانواده سرشناس بودند و  وضعیت مالی شان همانند ما خوب بود  ولی من هیچ شناختی از او نداشتم و چندی بعد  با اصرار خانواده ها و از جمله پدرم به عقد او در آمدم. من راضی به این ازدواج نبودم زیرا این آقا باب میل من نبود و  سنش هم از من حدود ۱۰ سال بیشتر بود. پس از عقد در رفت و آمد هایی که داشتیم و چند باری که به منزل شان رفتم، پیامک های ناشناس و تماس های مشکوکی داشت و زمانی که  جویا می شدم می‌گفت مربوط به کار است و  از آنجا که خانم ها بسیار تیز هستند و من نیز فوق العاده حساس و نکته سنج و تیزبین بودم به او مشکوک شدم. در یکی از دیدارهایمان زودتر از او از منازل شان بیرون آمدم و ماشینم را بالاتر از منزلشان پارک کردم و منتظر ایستادم و  او را  تعقیب کردم و نهایتا جلوی یک آپارتمان ایستاد و دقایقی بعد با خانمی از خانه خارج شدند و به سمت ماشین رفتند و به راهشان ادامه دادند. من هنوز تو شوک بودم و اصلا آنچه را که دیده بودم باور نمی کردم زیرا من در زندگی چیزی کم نداشتم از همه لحاظ کامل بودم و اصرار خانواده ام مرا به عقد این آقا در آورد.»

او ادامه داد: «بلافاصله موضوع را به خانواده ام گفتم و پدرم گفت اشتباه می کنی شاید همکارش بوده است. از آنجایی که هنوز زندگی مشترک خود را آغاز نکرده بودیم، در رفت و آمد بودیم. در آخرین بار دست همسرم را در دست این خانم در رستوران دیدم و آنجا بود که دیگر تحمل نکردم و با او روبرو شدم و دعوای شدیدی بین مان رخ داد. نهایتا متوجه شدم که این آقا یک زن دیگر دارد و من را به عنوان همسر دوم اختیار کرده است و آن هم به اصرار پدرش؛ زیرا همسرش بچه دار نمی شده است. از طرفی دیگر پدرم شرمنده بود ولی عذرخواهی خانواده ام فایده ای نداشت و حالا باید در این سن و در اوج جوانی مهر طلاق را یدک می کشیدم گرچه هنوز هم به نتیجه نرسیدم.»

نرگس ادامه داد: «شش ماه است که مدام به دادگاه می آیم و هر بار بی نتیجه به خانه بر می گردم. موضوع فریب در ازدواج را مطرح کردم و طلاق می خواهم ولی  همسرم مدعی است که مرا دوست دارد و طلاق نمی دهد. من قصد داشتم بعد از پایان تحصیلات به خارج از کشور مهاجرت کنم اما  خانواده‌ام مرا بدبخت کرد و زندگی ام تباه شد و  امروز هم یکی دیگر از جلساتی است که دادگاه تشکیل داده و ان شاء الله به آرزوی قلبی ام برسم.»

 

منبع: خبرگزاری ایسنا برچسب ها: دادگاه خانواده ، طلاق

منبع: ایران اکونومیست

کلیدواژه: دادگاه خانواده طلاق دادگاه خانواده رفت و آمد خانواده ام

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۶۷۰۸۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ناگفته‌های دردناک همسر ناصر عبداللهی ۱۸ سال بعد از مرگش | چه کسی او را زده بود و اجازه پیگیری ندادند؟

این پرونده عبداللهی بدون پیگیری پدر و پسران عبداللهی مختومه اعلام شد و هرگز عاملان مرگش شناخته و مجازات نشدند.

 

پس از ۱۸ سال، اما «فاطمه فهیمی» همسر «ناصر عبداللهی» در گفتگو با «فراز» ناگفته‌های زیادی را به زبان می‌آورد.

زندگی ناصر عبداللهی بعد از جدایی از همسر اول

فاطمه فهیمی می‌گوید: «همسر اول ناصر بعد از جدا شدن، تمام زندگی، خانه و اسناد داخل خانه که برای ناصر و بچه‌ها بود را شبانه جمع کرد. به جز وسایل خیلی کوچک که آن هم برای اتاق خواب بچه‌ها بود، حتی برخی از وسایل بچه‌ها را که می‌توانست برده بود. ایشان شبانه رفتند و مدت‌ها خبری از او نبود، ۶ سال بچه‌ها در کنار من و تا زمانی که پیش ناصر بودم زندگی می‌کردند. از بچه‌ها نگهداری کردم و هیچ خبری از آن زن نبود».

او ادامه می‌دهد: «زمانی که ما به بندر آمدیم مدت‌ها در خانه پدرم ساکن بودیم تا زمانی که بتوانیم خانه‌ای تهیه کنیم. چون رفتن ما به بندر یک دفعه اتفاق افتاد. ناصر گفت ۱۰ سال می‌شود در تهران است و می‌خواهد به بندر برگردد. وقتی به بندر آمدیم، پدرم نمازخانه‌ای را که در پایگاه فرهنگی داشت به ما داد تا ما بتوانیم وسایل را آن‌جا بگذاریم. بعد از آن تا وقتی که ما خانه پیدا کردیم در منزل پدرم ساکن شدیم».

فهیمی می‌گوید: «روزی که این اتفاق برای ناصر افتاد من در منزل پدرم بودم و خانه خودم نبودم. من به خواسته خود ناصر به خانه پدرم رفتم و ناصر گفت من در حال تنظیم قطعه‌ای هستم، شما برو و من هم تا غروب خودم را می‌رسانم. همه بچه‌ها در خانه بودند (نوید، نازنین و نامی)».

او با بیان این‌که یکی دو ماه بعد از رفتن به خانه خودمان این اتفاق افتاد، ادامه می‌دهد: «روزی که این اتفاق افتاد بچه‌ها به مدرسه رفتند و من با دخترم نینا برای خرید رفتیم که ناصر به‌من گفت شما برو من خودم به دنبالت می‌آیم. وقتی من رفتم، بعد از آن با ناصر تماس گرفتم و جوابی نداد. با بچه‌ها که تماس گرفتم آن‌ها خانه بودند. یک‌بار گفتند پدرشان خواب وبار دیگر گفتند در حال کار کردن است. فردای آن روز به من گفتند شما در سورو بمان پدر خودش به دنبالت می‌آید».

همسر ناصر عبداللهی می‌گوید: «فردای صبحی که من به خانه پدرم رفته بودم خانواده ناصر به منزل پدرم آمدند؛ فکر می‌کنم برادر ناصر بود که به دنبال پدرم آمد و پدر من نیز رفت. هرچه تماس گرفتم با پدرم که بپرسم چرا خانواده ناصر به دنبالش آمدند پاسخی نداد. بعد فهمیدم که ناصر در بیمارستان است که آن هم پدرم به من گفت. هیچ‌کس به من حرفی نمی‌زد، حتی مادر ناصر به من گفت حال ناصر خوب است و گفته فعلا به خانه نیا با وجود این‌که ناصر در بیمارستان بود».

تن بی‌جانی که روی تخت بیمارستان افتاده بود…

او ادامه می‌دهد: «وقتی من به بیمارستان رفتم ناصر اصلا اوضاع خوبی نداشت. سر تا پای او دچار مشکل شده بود. حالا چه اتفاقی برایش افتاده بود واقعا متوجه نشدم. خانواده من نیز متوجه نشدند چه اتفاقی افتاده است. اما حاشیه‌ها زیاد بود. می‌گفتند کار ما بوده و ما ناصر را زده‌ایم».

فاطمه فهیمی می‌گوید: «تن‌ها یک تن بی‌جانِ بدون جمجمه، کتف، زانو و مچ پا را در بیمارستان دیدم. صورت ناصر زخمی و کلیه‌ها از کار افتاده بود. من این جسمی که کاملا بی‌جان است را در بیمارستان دیده‌ام. این‌که چه بلایی سر این آدم آمده بود را تا به امروز من نفهمیده‌ام».

او ادامه می‌دهد: «ناصر یک سنی مذهب معتقد به اهل بیت بود. حتی زمانی که می‌خواست موزیک احمد سانی را بخواند وقتی با پدر من مشورت کرد، پدرم به او گفت حمایتت می‌کنم و حالا ما را به این‌که ناصر را کشته‌اید محکوم می‌کنند».

قانون به فاطمه فهیمی اجازه پیگیری نداد!

همسر ناصر عبداللهی می‌گوید: «وقتی من به‌خاطر پرونده ناصر به تهران رفتم و پیگیری کردم؛ گفتند شما نمی‌توانید به‌عنوان همسر پیگیری کنید، فقط پدر، مادر و پسر ارشد او می‌توانند پیگیر پرونده ناصر باشند. حتی قانون به من اجازه پیگیری نداد».

او ادامه می‌دهد: «بار‌ها به کسانی که من را مقصر دانسته و حاشیه می‌سازند گفته‌ام اگر من قاتل ناصر هستم چرا باید زنده بگردم؟ مگر ناصر پدر، مادر و خانواده نداشت؛ چرا هیچ‌کدام از من شاکی نشدند؟ مگر به من نمی‌گویید قاتل؟ بالاخره آدم باید یک سرنخی را بگیرد تا به واقعیت برسد. وقتی من برای پیگیری می‌روم، می‌گویند شما نمی‌توانید، باید فامیل درجه یک باشد؛ من که زن ناصر بوده‌ام فامیل درجه یک محسوب نمی‌شوم. می‌گویند مادر، پدر، خواهر، برادر و پدر، این‌ها می‌توانند پیگیر پرونده ناصر باشند».

فاطمه فهیمی می‌گوید: «وقتی من برای پیگیری می‌روم و می‌گویند شما نمی‌توانی و حق این کار را ندارید، چطور پیگیر پرونده ناصر باشم؟ اگر قانون این اجازه را به‌من می‌دهد من پیگیری کنم! به من که هیچ اختیار عملی داده نشد، آن‌ها هم که اختیار داشتند نرفتند، نمی‌دانم چرا، فقط می‌شنوم که به من می‌گویند خانم فهیمی برادر ناصر گفته است که شما ناصر را کشتید. من هم به آن‌ها گفتم برادر ناصر تا دوسال بعد از فوت او در حمایت و پیش ما بود. پس چرا چیزی نگفت؟ چرا در آن دو سالی که ما به او کمک کردیم نگفت که ما قاتل هستیم، اکنون می‌گوید؟ برادرهایش می‌توانند این موضوع را پیگیری کنند، اما این‌کار را نمی‌کنند».

پزشکی قانونی؛ دلیل مرگ نامعلوم، پرونده مختومه است!

فاطمه فهیمی با اشاره به این‌که خانواده ناصر گفتند ما پیگیری کردیم پرونده مختومه است و دیگر نمی‌شود پرونده ناصر ادامه داشته باشد، ادامه می‌دهد: «حالا چه دلیلی داشت، من نمی‌دانم و متوجه نمی‌شوم. گواهی پزشکی قانونی گرفتم دلیل مرگ را نامعلوم زده بود. بچه‌هاهم بعد از این اتفاق رابطه خودشان را با من قطع کردند و هیچ‌کدام جواب درستی به من ندادند. من نمی‌توانم در خصوص این‌که آیا آن‌ها خبر دارند که چه اتفاقی افتاده است، نظری دهم؛ زیرا متوجه نشدم چه اتفاقی برای ناصر افتاد».

او می‌گوید: «از خانواده عبداللهی تنها کسی که می‌توان از او به‌عنوان یک انسان حرف زد تنها ناصر بود. من هیچ چیز خوبی در این خانواده ندیده‌ام. من هم دوست‌دارم بدانم چه اتفاقی برای همسرم افتاد. چه چیزی شد که ناصر آن شکلی شد و چه کسی این بلا را سر ناصر آورد؟ برای منی که محکوم به قتل ناصر هستم نیر سوال است. حتی نمی‌دانم که چرا پسرهایش به دنبال این موضوع نمی‌روند».

فهیمی با بیان این‌که من به‌خاطر تمام شدن حاشیه‌ها می‌روم سراغ پرونده، ادامه می‌دهد: «اما نمی‌شود، زیرا تمام پرونده‌های قانونی ناصر دست برادر و خانواده او است. آن‌ها هم یک کلام می‌گویند پرونده بسته شده و این اختیار به‌من داده نمی‌شود».

مرگی که نه خودکشی بوده و نه بر اثر اعتیاد

او با تاکید بر این‌که ناصر اهل خودکشی نبود و به هیچ عنوان اعتیاد هم نداشت، ادامه می‌دهد: «ناصر را زده بودند، اما این‌که چه کسی این‌کار را کرد من هیچ‌وقت نفهمیدم. هیچ‌کس پیگیری نکرد. من می‌دانم به ناصر حمله شده است از آثاری که در بدن ناصر دیده می‌شد مشخص بود. هیچ‌کس نمی‌تواند جوری به سر خودش بزند که جمجمه‌اش ترک خورده و نرم شود. هیچ‌کس جوری که یک تکه گوشت از صورتش کنده شود خود را نمی‌زند. هیچ‌کس نمی‌تواند در این حد خود را بزند که هر دو کتف، زانو و مچ پا را خورد کند».

همسر ناصر عبداللهی می‌گوید: «من در کسی دشمنی با ناصر ندیده بودم وقتی چیزی ندیده‌ام نمی‌توانم کسی را محکوم کنم. پزشک قانونی حتی حمله را تایید نکرد و دلیل مرگ را نامعلوم زده بود. مسئله ناصر به لحاظ قانونی و پیگیری مشکل داشت».

او با اشاره به قتل روح‌الله داداشی، ادامه می‌دهد: «چند سال پیش وقتی که روح‌الله داداشی را کشتند و زمانی که قاتل او را دستگیر و اعدام کردند من در تهران بودم. برای یک کار قانونی رفته بودم و همان‌جا گفتم که قاتل روح‌الله داداشی یک شبه با این‌که متواری شده و فرار می‌کند پیدا می‌شود؛ زیرا به لحاظ قانونی پیگیری شده و او را پیدا کردند. اما برای ناصر با آن همه شدت جراحتی که روی بدن‌اش بود هیچ پیگیری انجام نشد»

محکومیتِ بی اساس

فاطمه فهیمی می‌گوید: «بردار من آن زمان هیچ سنی نداشت و الان می‌گویند او قاتل است. چرا کسی را نبردند؟ اگر می‌گویند ما قاتل هستیم چرا ما را نبرده‌اند؟ خیلی‌ها من، برادر و پدرم را محکوم می‌کنند. ناصر تمام زندگی‌اش با من و خانواده‌ام بود. اما نمی‌دانم یک‌دفعه چه اتفاقی افتاد که گفتند ما او را کشته‌ایم. اگر بحث اختلاف با زن بود بله ناصر با زن اول خود خیلی اختلاف و مشکل داشت. اما با من و خانواده منهیچ‌جوره مشکلی نداشت. من آن‌ها را هم محکوم نمی‌کنم با این‌که مشکلاتی بین آن‌ها بوده من می‌گویم بالاخره زن و مرد بودند».

او ادامه می‌دهد: «من کسی را محکوم نمی‌کنم، اما تیر محکومیت تا آخرین لحظه سمت من است. با این‌که من تا آخرین لحظه کنار ناصر بودم و یک لحظه از او جدا نشدم. بعد می‌آیم کاری کنم که ناصر نباشد؟ اما اکنون همه می‌گویند کار زن دوم او و دایی‌هایش بود».

اخباری که می‌تواند خانمان‌سوز باشد

فهیمی در ارتباط با اخباری که به گفته او کذب و دروغ بوده است، می‌گوید: «برادر من با ارشاد صحبت کرد و آن‌ها گفتند کاری که ما می‌توانیم انجام دهیم این است که در ارتباط با سایت‌های خبری قانونی پیگیر شوید که کسی به خودش اجازه ندهد همچین کاری را کند. وقتی نهاد قضایی می‌گوید پرونده ناصر مختومه است و پیگیری نمی‌شود کنید از ما چه کاری بر می‌آید؟ چرا بعد از ۱۸ سال دل بچه‌اش را آزار می‌دهید؟ طرف آمده به دختر من پیام داده است، سکوت می‌کنی، چون مادرت قاتل است؟».

او ادامه می‌دهد: «نینا به‌دلیل این اتفاقات یک دفعه دچار حمله عصبی می‌شود. او را پیش دکتر برده‌ام و می‌گوید لقمه عصبی در گلویش در آورده است و این می‌تواند بچه را دچار خفگی کند. به دلیل استرس، بغض و شوک‌های عصبی. خدا می‌داند من چگونه با کمک خانواده‌ام در تمام این ۱۸ سال نینا را بزرگ کرده‌ام و نگذاشتیم کمبودی داشته باشد. اما الان که بزرگ شده است هر کسی یک چیزی به او می‌گوید».

ابهاماتی که با گذشت ۱۸ سال، هنوز برملا نشده است

همسر ناصر عبداللهی با اشاره به این‌که روزی که این اتفاق برای ناصر افتاد همه دیدند، آن‌جا بودند، می‌گوید: «خانواده‌اش اولین کسانی بودند که او را در بیمارستان دیدند. پرسنل صدا و سیما، ارشاد، دوستان ناصر حتی از تهران همه آمدند و ناصر را در آن وضعیت دیدند. من فقط می‌دانم این اتفاق نه از سر خودکشی است نه اعتیاد».

او ادامه می‌دهد: «ناصر دچار مرگ مغزی شده و پشت جمجه‌اش نرم شده بود. آدم چه ضربه‌ای می‌تواند به خودش بزند که پشت سرش نرم شود؟ هیچ‌کس این شکلی نمی‌تواندا خودکشی کند. اگر انگشت اشاره سمت خانواده من است پس چرا وقتی خانواده ناصر حق پیگیری دارند، پیگیری نمی‌کنند؟ چرا در گوش همه می‌گویند کار خانواده زنش است. چرا بعد از ۱۸ سال هنوز پیگیری نکرده‌اند؟».

دیگر خبرها

  • ناگفته‌های دردناک همسر ناصر عبداللهی ۱۸ سال بعد از مرگش | چه کسی او را زده بود و اجازه پیگیری ندادند؟
  • ناگفته‌های همسر ناصرعبداللهی از مرگ او بعد از ۱۸ سال: ناصر را زده بودند، اما به من اجازه پیگیری ندادند
  • ناگفته‌های همسر ناصرعبداللهی از مرگ او پس از ۱۸ سال؛ به ما می‌گفتند شما ناصر را کشتید!
  • ناگفته های همسر ناصرعبداللهی از مرگ او پس از ۱۸ سال ؛ ناصر را زده بودند اما به من اجازه پیگیری ندادند
  • دکتر مرندی: خانواده‌ام هیچ وقت به زندگی در خارج فکر نمی‌کنند
  • چیزی کم ندارم فقط به دنبال همدم بودم ! | انگار جای زن و مرد در زندگی ما عوض شده است
  • قتل همسر پس از اقدام به خودکشی
  • خودکشی ناکام پس از همسرکشی
  • مردی همسرش را به دلیل درخواست طلاق کشت
  • تیغه چاقوی شوهر در قلب زنی که طلاق می‌خواست | مرد همسرکش بخشیده شد چون...